معنی فارسی enfacement

B1

عمل ملاقات یا در مقابل یکدیگر قرار گرفتن، خصوصاً در زمینه‌های سیاسی یا ایده‌ای.

The act of facing each other or coming into confrontation, especially in political or ideological contexts.

example
معنی(example):

مقابله دو کشور منجر به مذاکرات تنش‌زا شد.

مثال:

The enfacement of the two nations led to tense negotiations.

معنی(example):

مقابله ایده‌ها در بحث جالب بود.

مثال:

The enfacement of ideas in the debate was refreshing.

معنی فارسی کلمه enfacement

: معنی enfacement به فارسی

عمل ملاقات یا در مقابل یکدیگر قرار گرفتن، خصوصاً در زمینه‌های سیاسی یا ایده‌ای.