معنی فارسی enfranchisable
C1قابلیت برای آزادی دادن حق رأی یا حقوق مشابه.
Able to be granted rights, particularly the right to vote.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
تمام رأیدهندگان واجد شرایط قابل آزادی هستند.
مثال:
All eligible voters are enfranchisable.
معنی(example):
اصلاحات باعث شدند که بسیاری از افراد که قبلاً حق رأی نداشتند، قابل آزادی شوند.
مثال:
The reforms made many previously disenfranchised individuals enfranchisable.
معنی فارسی کلمه enfranchisable
:
قابلیت برای آزادی دادن حق رأی یا حقوق مشابه.