معنی فارسی ennuye

B1

خسته، ناامید از عدم فعالیت یا تنوع.

Bored, feeling discontent due to lack of activity or engagement.

example
معنی(example):

وقتی هیچ کاری برای انجام دادن ندارم، احساس خستگی می‌کنم.

مثال:

I feel ennuyé when I have nothing to do.

معنی(example):

او در حالی که به بیرون از پنجره زل زده بود، به نظر خسته می‌رسید.

مثال:

He looked ennuyé as he stared out the window.

معنی فارسی کلمه ennuye

: معنی ennuye به فارسی

خسته، ناامید از عدم فعالیت یا تنوع.