معنی فارسی equilibrio

B2

کلمه‌ای که به وضوح به مفهوم تعادل یا حسن تعادل در سیستم‌ها اشاره دارد، عموماً در زمینه‌های علمی و هنری کاربرد دارد.

Refers to a state of balance and harmony in various contexts.

example
معنی(example):

تعادل، یا تعادل، در رشته‌های مختلف علمی ضروری است.

مثال:

The equilibrium, or equilibrio, is essential in various scientific fields.

معنی(example):

در هنر، تعادل می‌تواند نمایانگر هماهنگی و تعادل باشد.

مثال:

In art, equilibrio can represent harmony and balance.

معنی فارسی کلمه equilibrio

: معنی equilibrio به فارسی

کلمه‌ای که به وضوح به مفهوم تعادل یا حسن تعادل در سیستم‌ها اشاره دارد، عموماً در زمینه‌های علمی و هنری کاربرد دارد.