معنی فارسی evinced
B1نمایان کردن، نشان دادن یا ثابت کردن چیزی به وضوح.
To reveal or show clearly; to manifest.
- verb
verb
معنی(verb):
To show or demonstrate clearly; to manifest.
example
معنی(example):
لبخند او خوشحالیاش را نمایان ساخت.
مثال:
Her smile evinced her happiness.
معنی(example):
مدارک حقیقت موضوع را نمایان ساخت.
مثال:
The evidence evinced the truth of the matter.
معنی فارسی کلمه evinced
:
نمایان کردن، نشان دادن یا ثابت کردن چیزی به وضوح.