معنی فارسی excusability
B1قابل توجیه بودن، دلیلی برای بخشش یا توجیه اعمال نادرست.
The quality of being excusable or justifiable.
- NOUN
example
معنی(example):
تأخیر او به عنوان یک دلیل قابل قبول از سوی رئیس دیده شد.
مثال:
His late arrival was seen as an excusability by the boss.
معنی(example):
دادگاه به قابل قبول بودن اقدامات متهم توجه کرد.
مثال:
The court considered the excusability of the defendant's actions.
معنی فارسی کلمه excusability
:
قابل توجیه بودن، دلیلی برای بخشش یا توجیه اعمال نادرست.