معنی فارسی exhaustlessly

B1

به گونه‌ای که خسته نمی‌شود و همیشه در حال تلاش است.

In a manner that is tireless or without exhaustion.

example
معنی(example):

او به طور بی‌وقفه روی پروژه کار کرد.

مثال:

She worked exhaustlessly on the project.

معنی(example):

او به طرز بی‌وقفه و با اراده قوی به دنبال اهدافش بود.

مثال:

He pursued his goals exhaustlessly and with great determination.

معنی فارسی کلمه exhaustlessly

: معنی exhaustlessly به فارسی

به گونه‌ای که خسته نمی‌شود و همیشه در حال تلاش است.