معنی فارسی existless
B2بدون وجود، به حالتی اشاره دارد که هیچ چیزی نمیتواند وجود داشته باشد.
Lacking existence; not being present.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
یک دنیای بدون وجود سخت است که تصور شود.
مثال:
An existless world is hard to imagine.
معنی(example):
مفهوم واقعیت بدون وجود سؤالات فلسفی زیادی را به وجود میآورد.
مثال:
The concept of an existless reality raises many philosophical questions.
معنی فارسی کلمه existless
:
بدون وجود، به حالتی اشاره دارد که هیچ چیزی نمیتواند وجود داشته باشد.