معنی فارسی factitively
B1به طور تصنّعی و غیر واقعی دست به عمل زدن.
In an artificial or superficial manner; pretending.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور فکتیتیو عمل کرد و تظاهر کرد که بیشتر از آنچه میداند، میداند.
مثال:
He acted factitively, pretending to know more than he did.
معنی(example):
شخصیت در کتاب به طور فکتیتیو رفتار کرد تا دیگران را تحت تأثیر قرار دهد.
مثال:
The character in the book behaved factitively to impress others.
معنی فارسی کلمه factitively
:
به طور تصنّعی و غیر واقعی دست به عمل زدن.