معنی فارسی faintling
B1واژهای که به شخص یا جانداری که به طور ذاتی ضعیف است اشاره دارد.
A person or animal that is weak or susceptible to fainting.
- NOUN
example
معنی(example):
بیحال او خیلی ضعیف بود که راه برود.
مثال:
The faintling was too weak to walk.
معنی(example):
به عنوان یک بیحال، او اغلب به کمک نیاز داشت.
مثال:
As a faintling, he often needed assistance.
معنی فارسی کلمه faintling
:
واژهای که به شخص یا جانداری که به طور ذاتی ضعیف است اشاره دارد.