معنی فارسی faintishness
B1حالت یا رحمت بیحالی در کسی؛ عدم انرژی یا احساس را ندارد.
The quality or state of being faintish or somewhat weak.
- NOUN
example
معنی(example):
بیحالی که او نشان داد نگرانکننده بود.
مثال:
The faintishness she exhibited was alarming.
معنی(example):
او بیحالیاش را به هوای گرم نسبت داد.
مثال:
He attributed his faintishness to the hot weather.
معنی فارسی کلمه faintishness
:
حالت یا رحمت بیحالی در کسی؛ عدم انرژی یا احساس را ندارد.