معنی فارسی fanglement
B1فنگلمنت، به معنای تشکیل یا ایجاد مجموعهای از اشیاء یا ایدهها.
The act of forming or creating a collection of items or ideas.
- NOUN
example
معنی(example):
فنگلمنت نقشه همه را شگفتزده کرد.
مثال:
The fanglement of the plan surprised everyone.
معنی(example):
فنگلمنت ایدههای او بسیار خاص بود.
مثال:
His fanglement of ideas was quite unique.
معنی فارسی کلمه fanglement
:فنگلمنت، به معنای تشکیل یا ایجاد مجموعهای از اشیاء یا ایدهها.