معنی فارسی farmyardy

B1

ناحیه‌ای که در آن حیوانات کشاورزی نگهداری می‌شوند و شامل فضاهایی برای بازی و تعامل با طبیعت است.

Relating to or characteristic of a farm or farmyard, often associated with rural life and activities.

example
معنی(example):

کودکان در ناحیه مزرعه‌ای پر از حیوانات بازی کردند.

مثال:

The children played in the farmyardy area filled with animals.

معنی(example):

بوی ناحیه مزرعه‌ای از کاه تازه و حیوانات به مشام می‌رسد.

مثال:

Farmyardy smells of fresh hay and animals.

معنی فارسی کلمه farmyardy

:

ناحیه‌ای که در آن حیوانات کشاورزی نگهداری می‌شوند و شامل فضاهایی برای بازی و تعامل با طبیعت است.