معنی فارسی farmy

B1

ویژگی‌های مرتبط با یک مزرعه، معمولاً اشاره به بوی خاص یا حس طبیعی.

Having qualities or characteristics typical of a farm or rural area.

example
معنی(example):

هوا تازه و روستایی بود، پر از بوی کاه.

مثال:

The air was fresh and farmy, filled with the scent of hay.

معنی(example):

او به جذابیت روستایی مناطق کشاورزی علاقه داشت.

مثال:

She loved the farmy charm of the countryside.

معنی فارسی کلمه farmy

:

ویژگی‌های مرتبط با یک مزرعه، معمولاً اشاره به بوی خاص یا حس طبیعی.