معنی فارسی farmhold

B1

محل یا دشت متعلق به یک مزرعه که در آن محصولات و حیوانات نگهداری می‌شود.

A tract of land used for farming, typically including buildings and facilities.

example
معنی(example):

مزرعه از نسل به نسل منتقل شده است.

مثال:

The farmhold was passed down through generations.

معنی(example):

پس از سال‌ها کار، سرانجام صاحب یک مزرعه شد.

مثال:

After years of work, he finally owned a farmhold.

معنی فارسی کلمه farmhold

:

محل یا دشت متعلق به یک مزرعه که در آن محصولات و حیوانات نگهداری می‌شود.