معنی فارسی fasciculated
B2فروپاشیده، به ساختارهایی اشاره دارد که در آنها اجزا به صورت خوشهای به هم متصل شدهاند.
Formed in bundles or clusters.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
فیبرهای فروپاشیده برای ساختار استحکام میبخشند.
مثال:
The fasciculated fibers provide strength to the structure.
معنی(example):
چیدمان فروپاشیدهی نورونها بسیار پیچیده است.
مثال:
The fasciculated arrangement of the neurons is quite intricate.
معنی فارسی کلمه fasciculated
:فروپاشیده، به ساختارهایی اشاره دارد که در آنها اجزا به صورت خوشهای به هم متصل شدهاند.