معنی فارسی fasciculite

B2

فاسیکولیت، یک پدیده در گیاه‌شناسی که به رشد و سازماندهی خاصی در گیاهان اشاره دارد.

A specific term in botany referring to a condition of certain growth patterns.

example
معنی(example):

این مطالعه بر روی fasciculite در برخی گونه‌های گیاهی تمرکز داشت.

مثال:

The study focused on fasciculite in certain plant species.

معنی(example):

Fasciculite می‌تواند الگوهای رشد گیاهان را تحت تأثیر قرار دهد.

مثال:

Fasciculite can affect the growth patterns of plants.

معنی فارسی کلمه fasciculite

:

فاسیکولیت، یک پدیده در گیاه‌شناسی که به رشد و سازماندهی خاصی در گیاهان اشاره دارد.