معنی فارسی fasciculately
B1به صورت خوشهای، به عملی اشاره دارد که در آن اشیاء به گونهای در کنار هم قرار میگیرند که به صورت خوشهای به نظر برسند.
In a clustered or bundled manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او اوراق را به صورت خوشهای برای سازماندهی بهتر آرایش کرد.
مثال:
He arranged the papers fasciculately for better organization.
معنی(example):
کتابها به صورت خوشهای روی قفسه قرار داده شده بودند تا دسترسی راحتتری داشته باشند.
مثال:
The books were fasciculately placed on the shelf for easy access.
معنی فارسی کلمه fasciculately
:به صورت خوشهای، به عملی اشاره دارد که در آن اشیاء به گونهای در کنار هم قرار میگیرند که به صورت خوشهای به نظر برسند.