معنی فارسی fascinator

B1

مدل خاصی از جواهرات سر که معمولاً در مراسم‌های رسمی مانند عروسی‌ها یا مهمانی‌ها استفاده می‌شود.

A decorative headpiece often worn at formal occasions, typically secured with a comb or clip.

noun
معنی(noun):

A fascinating person

معنی(noun):

A delicate, often frivolous head decoration worn on the hair, primarily by women

معنی(noun):

A type of wool or lace headscarf

example
معنی(example):

او در عروسی یک جواهر زیبا بر روی سر خود wore to ده یو داخته بود.

مثال:

She wore a beautiful fascinator at the wedding.

معنی(example):

این جواهر بر زیبایی لباس او افزود.

مثال:

The fascinator added a touch of elegance to her outfit.

معنی فارسی کلمه fascinator

: معنی fascinator به فارسی

مدل خاصی از جواهرات سر که معمولاً در مراسم‌های رسمی مانند عروسی‌ها یا مهمانی‌ها استفاده می‌شود.