معنی فارسی fascinery
B1سحر و جذابیت، ویژگی یا حالتی که باعث جلب توجه میشود.
The quality of being fascinating.
- NOUN
example
معنی(example):
جذابیت این مکان ما را متحیر کرد.
مثال:
The fascinery of the place left us awestruck.
معنی(example):
او معمولاً از جذابیت زیبایی طبیعت صحبت میکند.
مثال:
He often speaks of the fascinery of nature's beauty.
معنی فارسی کلمه fascinery
:سحر و جذابیت، ویژگی یا حالتی که باعث جلب توجه میشود.