معنی فارسی fasciodesis

B1

روند جراحی که در آن فاسیا به استخوان یا بافت دیگر متصل می‌شود.

A surgical procedure that involves binding fascia to another structure.

example
معنی(example):

فاسکیدسی معمولاً برای تثبیت اندام انجام می‌شود.

مثال:

Fasciodesis is often performed to stabilize the limb.

معنی(example):

جراح روند فاسکیدسی را به تفصیل توضیح داد.

مثال:

The surgeon explained the fasciodesis procedure in detail.

معنی فارسی کلمه fasciodesis

:

روند جراحی که در آن فاسیا به استخوان یا بافت دیگر متصل می‌شود.