معنی فارسی fastidium
B1فاستیدیم، حسی از بیحوصلگی یا خستگی ناشی از تکرار یا یکنواختی.
A sense of weariness or disgust arising from monotony.
- NOUN
example
معنی(example):
او حس فستیدیوم نسبت به روال یکنواخت داشت.
مثال:
He felt a sense of fastidium towards the unvaried routine.
معنی(example):
فستیدیوم میتواند از یکنواختی در زندگی روزمره ناشی شود.
مثال:
Fastidium can arise from monotony in daily life.
معنی فارسی کلمه fastidium
:فاستیدیم، حسی از بیحوصلگی یا خستگی ناشی از تکرار یا یکنواختی.