معنی فارسی fastigated
B1فاستیگیشن، در پزشکی به وضعیت خاصی اطلاق میشود که در آن فعالیتهای معمول فرد محدود میشود.
To cause to be in a condition of strain or fatigue.
- OTHER
example
معنی(example):
این وضعیت پزشکی توانایی او برای راه رفتن را تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
The medical condition fastigated his ability to walk.
معنی(example):
او احساس خستگی میکرد و نیاز به استراحت داشت.
مثال:
He felt fastigated and needed to rest.
معنی فارسی کلمه fastigated
:فاستیگیشن، در پزشکی به وضعیت خاصی اطلاق میشود که در آن فعالیتهای معمول فرد محدود میشود.