معنی فارسی fastigiated

B1

فاستیگیشن، به معنای تحت فشار قرار گرفتن یا خسته شدن از یک وضعیت خاص است.

Induced into a state of fatigue or strain.

example
معنی(example):

این جامعه به دلیل حوادث اخیر تحت تأثیر قرار گرفت.

مثال:

The community was fastigiated by the recent events.

معنی(example):

بسیاری از مردم بعد از جلسه طولانی احساس خستگی کردند.

مثال:

Many people felt fastigiated after the long meeting.

معنی فارسی کلمه fastigiated

:

فاستیگیشن، به معنای تحت فشار قرار گرفتن یا خسته شدن از یک وضعیت خاص است.