معنی فارسی fastings
B1روزهای پی در پی یا دوره زمانی که فرد چیزی نمیخورد و نمینوشد، معمولاً برای اهداف مذهبی یا بهداشتی.
The act of abstaining from all or some kinds of food and drink for a period of time.
- NOUN
example
معنی(example):
در طول رمضان، بسیاری از مردم از سپیدهدم تا غروب روزه میگیرند.
مثال:
During Ramadan, many people observe fastings from dawn to sunset.
معنی(example):
پزشک چندین روزه را برای بهبود هضم غذا توصیه کرد.
مثال:
The doctor recommended several fastings to improve digestion.
معنی فارسی کلمه fastings
:
روزهای پی در پی یا دوره زمانی که فرد چیزی نمیخورد و نمینوشد، معمولاً برای اهداف مذهبی یا بهداشتی.