معنی فارسی fastish

B1

حالت یا صفت چیزی که به طور نسبی یا به مقدار کم سریع است.

Somewhat fast; not entirely slow.

example
معنی(example):

این غذا نیمه‌سریع بود، اما واقعاً آماده‌سازی آن سریع نبود.

مثال:

The dish was fastish, but not truly quick to prepare.

معنی(example):

پاسخ نیمه‌سریع او باعث شد فکر کنیم که او اطلاعات خوبی دارد.

مثال:

Her fastish response made us think she was knowledgeable.

معنی فارسی کلمه fastish

: معنی fastish به فارسی

حالت یا صفت چیزی که به طور نسبی یا به مقدار کم سریع است.