معنی فارسی fenagled

B2

فعل مجهول از fenagle، به معنای به دست آوردن چیزی به طریق فریب.

Past tense of fenagle; achieved or secured something through cunning means.

example
معنی(example):

او به طریقی به بخش VIP مهمانی راه پیدا کرد.

مثال:

She fenagled her way into the VIP section of the party.

معنی(example):

او توانسته بود یک وعده غذایی رایگان در رستوران به دست آورد.

مثال:

He had fenagled a free meal at the restaurant.

معنی فارسی کلمه fenagled

: معنی fenagled به فارسی

فعل مجهول از fenagle، به معنای به دست آوردن چیزی به طریق فریب.