معنی فارسی fenagling
B1فردی که به طرز فریبندهای برای به دست آوردن چیزها تلاش میکند.
To obtain something through cunning or deceitful means.
- VERB
example
معنی(example):
او به شیوهای فریبنده به داخل باشگاه انحصاری راه پیدا کرد.
مثال:
He was fenagling his way into the exclusive club.
معنی(example):
او در فریفتن تخفیفها از فروشگاه ماهر بود.
مثال:
She was skilled at fenagling discounts from the store.
معنی فارسی کلمه fenagling
:
فردی که به طرز فریبندهای برای به دست آوردن چیزها تلاش میکند.