معنی فارسی filamentoid
B2ساختاری شبیه به فیلامنت، معمولاً در توصیف اشکال خاص در زیستشناسی.
Resembling or having features of a filament.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
ساختار فیلامنتوئید شبیه مویی بلند بود.
مثال:
The filamentoid structure resembled a long hair.
معنی(example):
محققان یک موجود فیلامنتوئید در اقیانوس کشف کردند.
مثال:
Researchers discovered a filamentoid organism in the ocean.
معنی فارسی کلمه filamentoid
:
ساختاری شبیه به فیلامنت، معمولاً در توصیف اشکال خاص در زیستشناسی.