معنی فارسی fingerlike

B1

شکل یا ظاهری که شبیه انگشتان دارد.

Having a shape or appearance resembling fingers.

example
معنی(example):

شاخه‌های درخت به شکل انگشتان است.

مثال:

The branches of the tree are fingerlike.

معنی(example):

برخی موجودات دریایی، گونه‌هایی با زوائد انگشتی دارند.

مثال:

Some sea creatures have fingerlike appendages.

معنی فارسی کلمه fingerlike

: معنی fingerlike به فارسی

شکل یا ظاهری که شبیه انگشتان دارد.