معنی فارسی fingerparted

B1

مدلی از مو که با استفاده از انگشتان جدا شود.

A hairstyle where the hair is parted using fingers.

example
معنی(example):

موها به سبک انگشت‌جداسازی شده آرایش شده‌اند.

مثال:

The hair was styled in a fingerparted manner.

معنی(example):

او مدل موی انگشت‌جداسازی شده را برای خاص بودنش ترجیح می‌دهد.

مثال:

She prefers a fingerparted hairstyle for its uniqueness.

معنی فارسی کلمه fingerparted

: معنی fingerparted به فارسی

مدلی از مو که با استفاده از انگشتان جدا شود.