معنی فارسی fingerwise

B1

با تجربه و مهارت در استفاده از انگشتان یا دقت در رفتار به موقعیت‌ها.

Having dexterity or skill in using one's fingers; also used metaphorically for being insightful.

example
معنی(example):

او به اندازه کافی باهوش بود که از تله دوری کند.

مثال:

He was fingerwise enough to avoid the trap.

معنی(example):

باهوش بودن در کارها می‌تواند به شما کمک کند تا از موقعیت‌های دشوار عبور کنید.

مثال:

Being fingerwise can help you navigate tricky situations.

معنی فارسی کلمه fingerwise

: معنی fingerwise به فارسی

با تجربه و مهارت در استفاده از انگشتان یا دقت در رفتار به موقعیت‌ها.