معنی فارسی fingerwork

B2

مهارت در کار با انگشتان، به ویژه در نواختن ساز یا انجام کارهای ظریف.

Skillful use of fingers, particularly in music or delicate tasks.

example
معنی(example):

کار کردن او با انگشتانش بر روی پیانو فوق‌العاده است.

مثال:

Her fingerwork on the piano is exceptional.

معنی(example):

کار با انگشتان خوب برای نواختن سازهای موسیقی ضروری است.

مثال:

Good fingerwork is essential for playing musical instruments.

معنی فارسی کلمه fingerwork

: معنی fingerwork به فارسی

مهارت در کار با انگشتان، به ویژه در نواختن ساز یا انجام کارهای ظریف.