معنی فارسی finnicking

B1

فیریز کردن، ریزبینی زیاد در جزئیات، به ویژه به‌طرز آزاردهنده‌ای.

To be excessively concerned with minor details or to tinker obsessively.

example
معنی(example):

او همیشه در حال دست‌کاری تنظیمات کامپیوترش بود.

مثال:

He was always finnicking with his computer settings.

معنی(example):

دست از دست‌کاری بردار و سر اصل مطلب برو!

مثال:

Stop finnicking and get to the point!

معنی فارسی کلمه finnicking

: معنی finnicking به فارسی

فیریز کردن، ریزبینی زیاد در جزئیات، به ویژه به‌طرز آزاردهنده‌ای.