معنی فارسی firstness
B1حالت یا کیفیت اولین بودن در یک موقعیت خاص.
The quality or state of being first.
- NOUN
example
معنی(example):
اولین بودن او در رسیدن تأثیر ماندگاری گذاشت.
مثال:
The firstness of her arrival made a lasting impression.
معنی(example):
او از اولین بودن دیدارشان قدردانی کرد.
مثال:
He appreciated the firstness of their encounter.
معنی فارسی کلمه firstness
:
حالت یا کیفیت اولین بودن در یک موقعیت خاص.
