معنی فارسی fishless

B1

عاری از ماهی.

Devoid of fish.

example
معنی(example):

پس از یخ‌زدگی زمستان، برکه بدون ماهی بود.

مثال:

The pond was fishless after the winter freeze.

معنی(example):

ما روز را در یک رودخانه بدون ماهی گذراندیم.

مثال:

We spent the day fishing in a fishless river.

معنی فارسی کلمه fishless

: معنی fishless به فارسی

عاری از ماهی.