معنی فارسی fittingness

B1

تناسب، توصیف کیفیت یا وضعیت مناسب بودن یک عمل یا چیز.

The quality or state of being appropriate or suitable.

example
معنی(example):

تناسب پاسخ او همه را شگفت‌زده کرد.

مثال:

The fittingness of her response surprised everyone.

معنی(example):

او به تناسب قوانین سوال کرد.

مثال:

He questioned the fittingness of the rules.

معنی فارسی کلمه fittingness

: معنی fittingness به فارسی

تناسب، توصیف کیفیت یا وضعیت مناسب بودن یک عمل یا چیز.