معنی فارسی fixgig

B1

روش تعمیر یا اصلاح برای یک مشکل خاص.

A means or way to fix or repair something.

example
معنی(example):

من یک روش تعمیر برای صندلی شکسته‌ام پیدا کردم.

مثال:

I found a fixgig for my broken chair.

معنی(example):

او به خاطر توانایی‌اش در یافتن راه حل برای هر مشکلی شناخته شده است.

مثال:

He's known for his ability to find a fixgig for any problem.

معنی فارسی کلمه fixgig

: معنی fixgig به فارسی

روش تعمیر یا اصلاح برای یک مشکل خاص.