معنی فارسی fixion
B1علاقه یا تمرکز شدید بر روی چیزی خاص.
An obsessive focus or preoccupation with something.
- NOUN
example
معنی(example):
فکر او بر روی کمال مفرط بود.
مثال:
Her fixion on perfection was overwhelming.
معنی(example):
علاقه او به جزئیات کارش را بینظیر کرده بود.
مثال:
His fixion with detail made his work exceptional.
معنی فارسی کلمه fixion
:
علاقه یا تمرکز شدید بر روی چیزی خاص.