معنی فارسی flappering

B1

عملی که نشان‌دهنده حرکت شاداب و سرزنده در زندگی باشد.

Engaging in lively and spirited activities.

example
معنی(example):

آنها در طول مهمانی در حال خوش‌گذرانی بودند و همه را وادار به لبخند می‌کردند.

مثال:

They were flappering during the party, making everyone smile.

معنی(example):

او با شیوه فلاپر، هر ماجرایی را در زندگی پذیرفت.

مثال:

Flappering through life, she embraced every adventure.

معنی فارسی کلمه flappering

: معنی flappering به فارسی

عملی که نشان‌دهنده حرکت شاداب و سرزنده در زندگی باشد.