معنی فارسی flimp

B1

ضربه یا حرکتی خفیف که معمولاً با صدای کم همراه است.

A light or sudden motion that can create a sound.

example
معنی(example):

او به بادکنک یک ضربه زد و آن ترکید.

مثال:

He gave a flimp to the balloon and it popped.

معنی(example):

صدای ناگهانی پارچه او را ترساند.

مثال:

The flimp of the fabric startled her.

معنی فارسی کلمه flimp

: معنی flimp به فارسی

ضربه یا حرکتی خفیف که معمولاً با صدای کم همراه است.