معنی فارسی flocculently

B1

فلوکولنتی، به شیوه‌ای که ذرات به یکدیگر بچسبند و کلنی‌های بزرگ‌تر تشکیل دهند اشاره دارد.

In a manner that promotes or results in flocculation.

example
معنی(example):

ذرات به صورت فلوکولنتی در ظرف نشسته بودند.

مثال:

The particles settled flocculently in the container.

معنی(example):

او مشاهده کرد که محلول به تدریج به صورت فلوکولنتی شفاف شد.

مثال:

He observed that the solution flocculently cleared over time.

معنی فارسی کلمه flocculently

: معنی flocculently به فارسی

فلوکولنتی، به شیوه‌ای که ذرات به یکدیگر بچسبند و کلنی‌های بزرگ‌تر تشکیل دهند اشاره دارد.