معنی فارسی flusteration
B1سردرگمی، وضعیتی است که در آن فرد در نتیجه اضطراب یا فشار زیاد دچار سردرگمی و ناامیدی میشود.
A state of confusion or agitation caused by stress or difficulty.
- OTHER
example
معنی(example):
وقتی نتوانستم کلیدهایم را پیدا کنم، احساس سردرگمی کردم.
مثال:
I felt a sense of flusteration when I couldn't find my keys.
معنی(example):
سردرگمی او در طول این رویداد شلوغ مشهود بود.
مثال:
Her flusteration was evident during the busy event.
معنی فارسی کلمه flusteration
:سردرگمی، وضعیتی است که در آن فرد در نتیجه اضطراب یا فشار زیاد دچار سردرگمی و ناامیدی میشود.