معنی فارسی forboding

B2

احساس نگرانی یا ترس از اتفاقی بد که ممکن است رخ دهد.

A feeling that something bad will happen.

example
معنی(example):

او قبل از حادثه حسی از پیش بینی بد داشت.

مثال:

She felt a sense of forboding before the accident.

معنی(example):

موسیقی تیره جوی از پیش‌بینی خطرناک ایجاد کرد.

مثال:

The dark music created an atmosphere of forboding.

معنی فارسی کلمه forboding

:

احساس نگرانی یا ترس از اتفاقی بد که ممکن است رخ دهد.