معنی فارسی foreglow

B1

پیش‌تاب، نوری که قبل از یک رویداد مهم نمادین رخ می‌دهد.

A glow that signifies the approach of something significant.

example
معنی(example):

پیش‌تاب غروب خورشید آسمان را رنگین کرد.

مثال:

The foreglow of the setting sun painted the sky.

معنی(example):

پیش‌تاب موفقیت در کار او مشهود بود.

مثال:

A foreglow of success was evident in her work.

معنی فارسی کلمه foreglow

:

پیش‌تاب، نوری که قبل از یک رویداد مهم نمادین رخ می‌دهد.