معنی فارسی fragmentally

B1

به روش یا شکلی که شامل بخش‌های جداگانه می‌باشد.

In a manner that involves fragments or parts.

example
معنی(example):

آنها مشکل را به صورت جزئی در بخش‌های مختلف مورد مطالعه قرار دادند.

مثال:

They studied the issue fragmentally in different sections.

معنی(example):

دانش او در مورد تاریخ به طور جزئی از منابع مختلف جمع‌آوری شده است.

مثال:

His knowledge of history is fragmentally gathered from various sources.

معنی فارسی کلمه fragmentally

:

به روش یا شکلی که شامل بخش‌های جداگانه می‌باشد.