معنی فارسی fragmentization
B2تکهتکه شدن، عمل تقسیم چیزی به بخشهای کوچک یا جداگانه.
The act or process of breaking something into pieces or fragments.
- NOUN
example
معنی(example):
تکهتکه شدن دادهها را برای تحلیل دشوار کرد.
مثال:
Fragmentization of the data made it hard to analyze.
معنی(example):
فرایند تکهتکه شدن میتواند منجر به نواقص شود.
مثال:
The process of fragmentization can lead to inefficiencies.
معنی فارسی کلمه fragmentization
:تکهتکه شدن، عمل تقسیم چیزی به بخشهای کوچک یا جداگانه.