معنی فارسی fragmentized
B1تکهتکه شده، به معنای شکسته یا تقسیم شدن به بخشهای کوچکتر.
Broken into separate pieces or parts.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نسخه تکهتکه شده داستان دنبال کردنش دشوار بود.
مثال:
The fragmentized version of the story was difficult to follow.
معنی(example):
پس از تغییرات، پروژه در وضعیت تکهتکه شده رها شد.
مثال:
The project was left in a fragmentized state after the changes.
معنی فارسی کلمه fragmentized
:تکهتکه شده، به معنای شکسته یا تقسیم شدن به بخشهای کوچکتر.