معنی فارسی freckledness
B1فریکدار بودن به معنای وجود تعداد زیادی فریک بر روی پوست است.
The quality or state of being freckled; having many freckles.
- NOUN
example
معنی(example):
فریکدار بودن او را در بین دوستانش منحصر به فرد کرد.
مثال:
Her freckledness made her unique among her friends.
معنی(example):
فریکدار بودن چهرهاش به او ظاهری جوان داد.
مثال:
The freckledness of his face gave him a youthful appearance.
معنی فارسی کلمه freckledness
:فریکدار بودن به معنای وجود تعداد زیادی فریک بر روی پوست است.