معنی فارسی freckened
B1فریکن شدن به معنای لکهدار شدن با فریکها بر اثر نور آفتاب است.
Having developed freckles; having become spotted with small blemishes.
- VERB
example
معنی(example):
او بعد از گذراندن تمام روز در ساحل فریکن شد.
مثال:
She freckened after spending all day at the beach.
معنی(example):
دستهایش به خاطر قرار گرفتن در معرض آفتاب فریکن شدند.
مثال:
His arms freckened due to exposure to the sun.
معنی فارسی کلمه freckened
:فریکن شدن به معنای لکهدار شدن با فریکها بر اثر نور آفتاب است.